اولین عروسی
به نام خدای بزرگ و مهربون
شنبه 11 مردادماه از سال 1393
سلام عزیزکم
هر روز که میگذره بیشتر باور میکنم که تو دلمی و هر روز خوشحال تر میشم.
امروز اولین عروسی بود که با هم میرفتیم جشن عقد دختر عمم بود که واسه ساعت 5 عصر دعوت بودیم با اینکه حالم خیلی خوش نبود ولی نمیتونستم از عروسی هم بگذرم بالاخره رفتیم و خیلیم خوش گذشت و تو هم که تو دلمی حتما بهت خوش گذشته کلی هم رقصیدیم .
امروز تو هفته نهم حاملگی بودم 2 روزه که 8 هفتگی و تموم کردیم و رفتیم تو 9 هفتگی .
تو این هفته ساختار فیزیکی بدنت شکل گرفته وزنت حدود 5 تا 10 گرم است. در لثه هات جای 20 دندان به وجود می آد.
قلب کوچکت تند تر از قلب من می تپه یعنی تقریبا حدود 110 تا 160 بار در دقیقه میزنه.پلکات هنوز باز نشده و جنسیتتم هنوز مشخص نیس و نمیدونیم چه فرشته ی کوچولویی تو راهه ولی همین که تو وجودمی خیلی خوشحالیم و خیلی میخوامت.