واکسن دو ماهگی
به نام خدای بزرگ و مهربون
امروز سه شنبه 8 اردیبهشت ماه از سال 1394
عزيزمامان الان كه اين مطلب رو ميذارم2 ماه و 3 روزت است
تازه واكسن دو ماهگيت رو زديم بماند كه چه جيغ و دادی راه انداختی
الهی فدات بشم عصركمی اذيت كردی شكرخدا خوب بودی وتب نكردی البته خيلی مواظبت بوديم عزيزم
از روز به دنیا اومدنت تا الان که وارد سه ماهگی شدی کلی تغییر کردی هم از لحاظ قد و وزنت هم از لحاظ هوشیاریت دیگه کامل غریبه و آشنا رو از هم تشخیص میدادی
دختر گلمون کلی پیشرفت کرده بودی مرکز بهداشت هم که میبردمت واسه کنترل طبق نمودار همه ی توانایی هات و نشونمون میدادن ماشالا خیلی فعال بودی فندق کوچولوی من
از این ماه به بعد باید خیلی بیشتر مراقبت می بودیم چون دیگه یواش یواش به بغل برمیگشتی حتی دیگه تنها نمی تونستیم روی مبل ولت کنیم چون میترسیدیم غلت بزنی و بیافتی.
شبا وقتی گشنت میشد دو تا دستات و مشت میکردی و میذاشتی تو دهنت و میخوردی با صدای ملچ و ملوچ کردنت از خواب بیدار میشدم .
هرشب بعد از شام نزديک يک ساعت يا بيشتر گريه و بی قراری ميكنی ولی شبا معمولا ساعت 1ميخوابی دو نيم بيدار ميشی شير ميخوری و ميخوابی دوباره چهار بيدار ميشی و به همین صورت هر یک و نیم ساعتی بیدار میشم و بهت شیر میدم گلکم...
تو روز خوابت خیلی منظم نیست گاهی وقتا نفخت هم اذیتت میکرد منم كه بخاطر تو رژيم دارم و خيلی چيزا نميخورم .
وقتی باهات بازی میکنم یه اداهای عجیب و غریب از خودت در می آوردی عروسکایی رو که دوس داشتی فورا دست و پا میزدی انگار داری دوچرخه سواری میکنی ولی اگه حال بازی کردن نداشتی یا از شکل و رنگشون خوشت نمیومد اصلا محل نمیذاشتی و الکی بهونه میگرفتی و گریه میکردی
یکی دیگه از شیرین کاریات این بود که لبهات رو جمع ميكنی ميخوای حرف بزنی اينقدر خوشكل ميشی كه دوست دارم بخورمت عــــــــــــزززززززززززززززيزکـــــــــــــــــــــم
حسابی دلبری ميكنی بی نهایت بهت وابسته شدیم
خيــــــلی دوســــت داریـــــم فرشـــــته کوچـــولـــوی شـــــیرینـــــــــم
توی دو ماهگی قدت 54 سانت – وزنتم 4 کیلو و 400 گرم - دور سر 39 بود .
خدا حفظت كنه خدايا شكرت بخاطر همه چيز
دختـــــــــــر گلـــمــــــــــــــون دو مـــــــــــاهه شــــــــــــــــد