، تا این لحظه: 50 سال و 11 ماه و 3 روز سن داره

خاطرات شیرین آتاناز من

اولین تابستون دختر گلم

1394/5/12 23:44
نویسنده : مامان نسرین
125 بازدید
اشتراک گذاری

 

به نام خدای بزرگ و مهربون

niniweblog.com

روز دوشنبه 1 تیر ماه از سال 1394

سلامی به گرمی روزهای گرم تابستانی که اینروزها داریم از لحظاتش لذت میبریم و خدامون رو شکر مینیم! niniweblog.com

یادش به خیر یه زمانی روزانه مینوشتیم و بعد شد هفته نامه و ماهنامه و الان خیلی زور بزنیم میشه فصلنامه!

عزیز دلم خیلی وقت نمیکنم بیام خاطراتت و بنویسم ولی هر طور هست یه کوچولو از کارایی که الان میکنی و مینویسم ...

اوایل که خیلی ترسو بودیم یک لحظه گریه میکردی هول میشدیم ودست وپامونو گم میکردیم niniweblog.com

ولی الان خیلی صبور شدیم و به وجود پاک و نازنینت عادت کردیم فرشته کوچولوی شیرینم niniweblog.com

تو این مدت هزار ماشاالله خیلی تغییر کردی حسابی شیطون شدی

الان دیگه باصدای بلند میخندی وای که خنده هات منو دیونه میکنه niniweblog.com

وای وقتی برای اولین بار با صدای بلند خندیدی من داشتم باهات بازی میکردم شب بود و تو یهو با صدای بلند خندیدی من از خوشحالی جیغ میزدم دستم و جلو دهنم گرفته بودم که نترسی و بابا حسام هم داشت از خوشحالی بال در میاورد niniweblog.com

طفلک بابا که دیگه هلاکته عزیزم تو بهترین بهترین بهترین بابای دنیا رو داری niniweblog.com

البته باید به منو بابا حسام حق بدی  ااخه خیلی ناز و شیرینی niniweblog.com

راستی دیشب تو دست و پای فندق کوچولومون حنا گذاشتیم آخه میگن اولین تابستون دخترمون هست واسه اینکه خیلی گرما رو حس نکنی واست حنا میزاریم ناز گلـــــــــکم خیلی خوشگل شده بود پرنسس مامانی

    niniweblog.com

پسندها (0)
شما اولین مشوق باشید!

نظرات (1)

وکیل کانادا
14 مرداد 94 13:45
وبتون عالیییییییییییه سربلند باشید
مامان نسرین
پاسخ
ممنون دوست عزیز