یه سری از اولین هات
به نام خدای بزرگ و مهربون
روز دوشنبه 30 شهریور ماه از سال 1394 است.
سلام فنچ کوچولوی من
یکی از هیجان انگیزترین لحظاتت توی این ماه تنها نشستنت بدون کمک
و تنها ایستادنت با کمک گرفتن از در و دیوار بود .
کم کم دیگه قوی تر شده بودی و میتونستی تنهایی و بدون کمک بشینی
دیروزم که عروسک خانم ما برای اولین بار بدون کمک ما و با کمک گرفتن از دسته ی مبل بلند شدی کمی همون جور وایستادی و بعدش مثل اینکه خسته شدی و نشستی
من و بابایی باز مثل همیشه که یه چیز تازه از شما می بینیم کلی خوشحال شدیم و خدا رو شکر کردیم یعنی انقدر ذوق زده شده بودیم که نگو
ای جونم مامانی فدای اون دستا و پاهای کوچولوت بشه که روزی صدبار دست و پاهات و میبوسم.
خانومی من همه کارات پشت سر هم شدن نشستن و چهار دست و پا و دندون در آوردنت همگی تو یه جا اتفاق افتاد به خاطر همینم وزنت خیلی افتاده بود فدااات شم .
عزیز دلم این ماهم رو به اتمامه و یواش یواش پاییز و شروع مدارس میرسه که یه خبر خوب این که نازنین خانوم ما امسال اول دبستانی میشه .