، تا این لحظه: 50 سال و 11 ماه و 4 روز سن داره

خاطرات شیرین آتاناز من

روز تاسوعا

1395/3/6 13:58
نویسنده : مامان نسرین
75 بازدید
اشتراک گذاری

 

به نام خدای بزرگ و مهربون

niniweblog.com

روز جمعه یک آبان ماه از سال 1394 است.

سلام عروسکــــــــــم

هر چه دوست داری از من بخواه جز فراموش کردنت ، اگر میخواهی بروی برو اما من هستم ، آنقدر میمانم تا ماندنم مرا یاری کند ، تا دوای عشقت مرا درمان کند...
میمانم و میمانم تا لحظه مرگم ، آنقدر عاشقت میمانم تا لحظه از دنیا رفتنم قصه عشق مرا بنویسند...
نه عزیزم به این خیال نباش که روزی سرد شوم ،جانم را از من بگیرند با تو دوباره زنده میشوم ،دنیا را از من بگیرند با تو دوباره صاحب دنیا میشوم ....
هیچگاه نمیتواند کسی تو را از من بگیرد، میدانی که قلبم بی تو میمیرد،تو در قلبمی و هیچگاه دنیای عاشقانه من نمیمیرد....

امسال اولین تاسوعایی هست که حضور فیزیکی داری پارسال تو دل مامانی بودی آرزو میکردم که امسال زودتر برسه و منم مث مامانای دیگه دست تو دست هم بریم واسه عزاداری امام حسین .  الان که پیشمی یه دنیا ممنونتم عروسکـــــــم .

همه ی هستی من وقتی با دست های کوچولوت دست مامان و بابا رو میگیری با نگاه معصومانه ات و لبخند هستی بخشت بهم خیره میشی با تمام وجودم تنهایی و بی کسی و فراموش میکنم .

خدایا هزاران بار شکرت که با دادن این فرشته به تنهاییم پایان دادی

کارت پستال درخواستی طراحان

 

پسندها (0)
شما اولین مشوق باشید!

نظرات (0)