، تا این لحظه: 50 سال و 11 ماه و 4 روز سن داره

خاطرات شیرین آتاناز من

سوراخ کردن گوش آتاناز

1393/12/28 22:01
نویسنده : مامان نسرین
110 بازدید
اشتراک گذاری

 

به نام خدای بزرگ و مهربون

niniweblog.com

چهارشنبه 27 اسفند ماه از سال 1393

سلام عزیز دل مامان وبابا

میگویند آغاز نو شدن آغاز تازه شدن بهار است اما برای ما روز میلاد تو سر آغاز فصلی دگر از زندگیست niniweblog.com

روز میلاد تو برای من وبابا یه روز تکرار نشدنیست .

دختر قشنگم امروز برديمت دکتر گوشاي كوچولوت رو سوراخ كرديم یه خورده هم سرماخوردگی داشتی و دماغت گرفته بود niniweblog.com

 اقای دکتر از من خواست که از اتاق برم بیرون به عزیز جون گفت راست تو بغلت نگهش دار و چونه ات رو بذار روسرش تكون نخوره تو اون لحظه چشماي قشنگت رو باز كردي و يه لبخند خوشكل زدي وميخواستي حرف بزني لبهات رو جمع ميكردي و اغ ميگفتي ما هم به تو ميخنديديم اون لحظه چقدر بامزه شده بودی نميدونستي چه بلايي ميخواستيم سرت بياريم

همين كه گوشت رو سوراخ كرد يه جيغ بلند

كشيدي زدي زيرگريه جيگرم كباب شد خلاصه مكافاتي بود كه نگو!niniweblog.com

از پشت در که صدات و شنیدم دیگه نتونستم خودم و نگه دارم چشام پر از اشک شده بود ببخشید مامانی اگه اذیت شدی  .

شير ميخواستي مجبور شدم اونجا بهت شير بدم حالا مگه ول كن بودي

بعدش اومديم خونه و تا بعد اظهر منو اذيت كردي فدات بشم درد داشتي ولی در عوض یه عالمه خوشگل تر شدی نفسم niniweblog.com

بابایی که کلی کیف میکرد واسه دخمل ناناسمون .

مباركت باشه عشق مامان

 

 

پسندها (0)
شما اولین مشوق باشید!

نظرات (0)