، تا این لحظه: 50 سال و 11 ماه و 4 روز سن داره

خاطرات شیرین آتاناز من

سالگرد اولیــــــــــــن تولدت

1395/5/25 17:04
نویسنده : مامان نسرین
110 بازدید
اشتراک گذاری

 

به نام خدای بزرگ و مهربون

niniweblog.com

روز چهارشنبه 5 اسفند ماه از سال 1394 است.

سلام فرشته کوچولوی مامانی

 


 سحرگاه 5-12-93 همچون فرشته ای آمدی و با آمدنت معنی زندگی را شناختیم

 معنی عشق و محبت

 با آمدنت خدا را شناختیم و با تمام وجود حس کردیم که دوستمان دارد

 زیرا نعمتی چون تو را به ما ارزانی داشته


 روزهایمان طلایی اند با حضور تو

 سلامتی و رسیدنت به اوج را از خداوند متعال خواستاریم

مامان -  بابا

 

روزی که باهات از بیمارستان برمیگشتیم خونه تصور اینکه فقط ظرف چند ماه دیگه اولین سالگرد تولدت و جشن بگیریم به نظرمون غیرممکن می رسید ...

ولی امروز یک سال از روز به دنیا اومدنت میگذره و تو به مرور جلوی چشم من و بابا  -   بزرگ و بزرگ تر شدی یواش یواش دور و برت و شناختی و دندون در آوردی راه رفتی حرف زدی و الانم که واسه خودت خانوم شدی .

الان که یک سال از اون روزا میگذره از خودم میپرسم که چطور تونستم طی هفته ها و ماهها با این مشکلات کنار بیام البته اینم بگم که دست تنها اصلا نمیتونستم همکاری و دلگرمی  بابا حسام و همه ی محبتاش و هیچ وقت فراموش نمیکنم که پا به پای من تا صبح بیدار بود  و اصلا نمیذاشت یه لحظه خستگی و حس کنم

دختر نازنینم در طی این چند سال تمام اتفاقات و خاطراتمون و نوشتم ایشالا وقتی که بزرگتر شدی این نوشته ها رو بخونی و ببینی که چه روزهایی به من و بابات گذشته و چطور در انتظار به دنیا اومدنت بودیم و چه روزهایی بر ما گذشت و چطور با اشتیاق بزرگت کردیم و به این سن رسوندیمت

تا امروز که از تمام اتفاقات زندگیمون راضی بودیم و از هر حرکت و پیشرفت جدیدت لذت بردیم و خواهیم برد

 چیزی که بی صبرانه منتظرش بودیم اولین سال تولد دخترمون لحظه ای جذاب و شیرین ....

لحظه ی فوت کردن شمع ها و خوردن شیرین ترین کیک دنیاااااااااااااااااااااا

پسندها (0)
شما اولین مشوق باشید!

نظرات (0)