، تا این لحظه: 50 سال و 10 ماه و 18 روز سن داره

خاطرات شیرین آتاناز من

اولین بار که مامان گفتی

  به نام خدای بزرگ و مهربون روز یکشنبه 10 آبان ماه از سال 1394 است. سلام به روی ماه قشنگ ترین دختر دنیا عشق مامان دختر نازم امروز یه روز خاصه واسه من دوست دارم یه کوچولو برات بنویسم.. یه حس خوب دارم.. میخوام بدونی که اولین سال برای اولین بار با شنیدن صدای قلب تو , ساله بعد با بوییدن و لمس تو  ..... و اما امسال هم با ماما ماما گفتن های شیرین تو  ... .. حس قشنگ مادر بودن رو با تمام وجود لمس کردم.... آتاناز نازم , هر روز با نگاه کردن به تو , یه عالمه انرژی میگیرم از خدا به خاطر این فرشته کوچولوی ناز و بانمک و باهوش.. بخاطر فرصت و نعمتی که به من داده تشکر می کنم.. خیلی خیلی دوست د...
6 خرداد 1395

--------هشتمین ماهگرد

  به نام خدای بزرگ و مهربون روز سه شنبه 5 آبان ماه از سال 1394 است. سلام دردونه ی مامان هشت ماه از زمینی شدن فرشته ی کوچک زندگی ما میگذرد فرشته ی زیبایم دعا میکنم هیچ گاه چشم های زیبای تو را در انحصار قطره های اشک نبینم هرگز با چشمان مهربانت نامهربانی روزگار را نبینی .   خسته شدم از تو نوشتن کمی هم از خودم مینویسم من "دوستت دارم "   نفســــــم هشت ماهگیــــــــــت مبـــــــــــارک                                ...
6 خرداد 1395

روز تاسوعا

  به نام خدای بزرگ و مهربون روز جمعه یک آبان ماه از سال 1394 است. سلام عروسکــــــــــم هر چه دوست داری از من بخواه جز فراموش کردنت ، اگر میخواهی بروی برو اما من هستم ، آنقدر میمانم تا ماندنم مرا یاری کند ، تا دوای عشقت مرا درمان کند ... میمانم و میمانم تا لحظه مرگم ، آنقدر عاشقت میمانم تا لحظه از دنیا رفتنم قصه عشق مرا بنویسند ... نه عزیزم به این خیال نباش که روزی سرد شوم ،جانم را از من بگیرند با تو دوباره زنده میشوم ،دنیا را از من بگیرند با تو دوباره صاحب دنیا میشوم .... هیچگاه نمیتواند کسی تو را از من بگیرد، میدانی که قلبم بی تو میمیرد،تو در قلبمی و هیچگاه دنیای عاشقانه من نمیمیرد .... امسال اولین تاسوعا...
6 خرداد 1395

تولد یک سالگی غزل

  به نام خدای بزرگ و مهربون روز پنجشنبه 23 مهر ماه از سال 1394 است. سلام آتاناز گلــــم          خوشگل مامان خبر خوب امروز تولد یک سالگی دختر عمو غزل بود که زن عمو یه جشن خودمانی گرفته بود چون امروز اول محرم حساب میشد . غزل خانومی یک ساله شد آتاناز خانوم ما هم تو تولد غزلی 7 ماه و 18 روزه بودی . عزیز مامان خیلی مستقل تر از قبلنا شده بودی دیگه میتونستی شیشه شیرت و خودت تو دست بگیری و شیرت و بخوری . وقتی روی پاهات می ذاشتمت یکی دو قدم پاهات و می آوردی جلو .  الان دیگه اطرافیانت و خوب خوب خوب میشناختی غریبه و آشنا رو از هم تشخیص میدادی با غریبه ها خیلی دوست ن...
6 خرداد 1395

تولد یک سالگی محمد پارسا

  به نام خدای بزرگ و مهربون روز دوشنبه 20 مهر ماه از سال 1394 است. سلام منیم ناز بالام حس میکنم خیلی وقته ازت ننوشتم دخترکــــــــــــــم ... خیلی وقته تو بزرگ شدی و من روز به روز بیشتر عاشقت میشم عزیز دلــــــــــــــم ... باز هم عین همیشه تنها تویی که داری روزهام رو پر میکنی خانومـــــــــــی ... و این منم که دلم نمیخواد هیچ کس به تو کمتر از گل بگه عشقــــــــــــم ... عزیزکم امروز جشن تولد یک سالگی محمد پارسا نی نی کوچولوی پریسا جون دختر عمه ی مامانی بود . البته روزی که به دنیا اومده بود 2 آذر ماه بود چون تو ماه محرم افتاده بود مامانیش یکی دو ماهی تولدش و زودتر گرفته بود . عصری با دختر گلم...
6 خرداد 1395

اولین روز کودک دخترکـــــــــــم

  به نام خدای بزرگ و مهربون روز پنجشنبه 16 مهر ماه از سال 1394 است. سلام نازنازی مامانی دختر گلم امسال اولین روز کودکی بود که در کنارمون بودی مامانی برای کادوی روز کودکت یه پکیج آموزشی بالا بالا سفارش داد و بابایی حسام زحمت هزینش و کشیدن بابا جونی ازت ممنونیم که واسه رفاه من و دخترکم کلی زحمت میکشی ما خیلی خیلی دوستت داریم . کودکم کودک بمان،دنیا بزرگت میکند بره باشی یا نباشی،گرگ،گرگت میکند کودکم کودک بمان،دنیا مداد رنگی است بهترین نقاش باشی،باز رنگت میکد کودکم کودک بمان،دنیا دلت را میزند سخت بی رحم است میدانم که سنگت میکند   سطر به سطر نت های عاشقانه را گشته ام اما ملودی چشمان تو چیز ...
6 خرداد 1395

-------هفتمین ماهگردت

  به نام خدای بزرگ و مهربون روز یکشنبه 5 مهر ماه از سال 1394 است. سلام دختر کوچولوی مامانی لحظه ی شیرینیست لحظه ی عشق بازی من با دختر کوچکم باور کردنی نیست کسی از جنس خودم آری من مادرم چیزی که در کودکی همیشه نقش آن را بازی میکردم اما . . . این بازی نیست این یک حقیقت است و چه شیرین است این حقیقت آتاناز عزیزم لحظه های شیرین با تو بودن را ثبت میکنم میخواهم شادیم را بیان کنم که چقدر خوشحال و شاکرم از بودنت دخترم بهشت من تویی بهشت من ... لحظه های با تو بودن و با تو نفس کشیدنه ... عــــــــــــزیز دل مـــــــامــــــــان و بـــــــابــــــا هفتمـیـــــــــن ماهـــــــــــگر...
6 خرداد 1395

یه سری از اولین هات

  به نام خدای بزرگ و مهربون روز دوشنبه 30 شهریور ماه از سال 1394 است. سلام فنچ کوچولوی من یکی از هیجان انگیزترین لحظاتت توی این ماه تنها نشستنت بدون کمک و تنها ایستادنت با کمک گرفتن از در و دیوار بود . کم کم دیگه قوی تر شده بودی و میتونستی تنهایی و بدون کمک بشینی دیروزم که عروسک خانم ما برای اولین بار بدون کمک ما و با کمک گرفتن از دسته ی مبل  بلند شدی کمی همون جور وایستادی و بعدش مثل اینکه خسته شدی و نشستی    من و بابایی باز مثل همیشه که یه چیز تازه از شما می بینیم کلی خوشحال شدیم و خدا رو شکر کردیم یعنی انقدر ذوق زده شده بودیم که نگو ای جونم مامانی فدای اون دستا و پاهای ...
6 خرداد 1395

دومین مروارید آتانازم

  به نام خدای بزرگ و مهربون روز ]چهارشنبه 18 شهریور ماه از سال 1394 سلام فرشته کوچولو   جوونه زدن دومین مروارید آتاناز کوچولو امروز یه فرشته ی مهربون دومین مروارید دخترم رو براش هدیه آورد نفسم دومین مرواریدت مبارک دومین مروارید : " دندون پیش فک پایین سمت چپ, شش روز بعد " :   18-6-94   ...
11 دی 1394