، تا این لحظه: 50 سال و 10 ماه و 18 روز سن داره

خاطرات شیرین آتاناز من

----- پنجمین ماهگرد آتانازم

  به نام خدای بزرگ و مهربون روز دوشنبه 5 مرداد ماه از سال 1394 ســــــــــــــلام عروســــــــک کوچولوی من دختر خوشگلم از اولین روزی که شدی همه ی زندگی و عشقمان 5 ماه گذشت،امروز 5 ماهه که صدای نفس های گرمت موسیقی دلنشین خلوت من و بابایی هست هر روزکه میگذره عاشق تر میشیم و برق چشمای نازنینت وقتی نگاهمون میکنی و لبخندی که رو لبات میشینه امیدمونو به آینده صدچندان میکنه،بابودنت همه ی خوبی های دنیا روبه من و بابایی هدیه دادی ...   دختــــــــــــــــــــــــــرکم پنج ماهـــــــــــــــــــــگیت مبــــــــــــــــــــارک       ...
22 مرداد 1394

دهم پریماه جون

  به نام خدای بزرگ و مهربون روز یکشنبه 28 تیر ماه از سال 1394 باید واقعیت را قبول کنم، من به تو وابسته ام و نمی خواهم از تو جدا شوم . این اگر این شود و یا اگر آن شود بهانه است. برای خودم و تو آرزو دارم که به این جدایی چند ساعته عادت کنیم (آمین) عزیزکم باید یه چند ساعتی و دور از هم میموندیم البته دور از مامان بودی و پیش بابایی حسام مونده بودی جشن دهم پریماه جون واسه ناهار دعوت بودیم ( پریماه دختر ,  دختر خاله نرگس بود ) البته یکی دو روز از ده روزگیش میگذشت احتمالا به خاطر اینکه امروز عید فطر بود مراسمشون و واسه امروز نگه داشتن  . راستی یه خبر دیگه که هم میخوام ننویسم و هم دوس دارم که بدونی و در جری...
14 مرداد 1394

اولین غذای کمکی آتاناز

  به نام خدای بزرگ و مهربون روز دوشنبه 22 تیر ماه از سال 1394 سلام آتـــانـــاز مــــــــامــــــــانی "پژوهشگران بریتانیایی می گویند : ممکن است تنها شیر دادن به نوزادان کافی نباشد.    بر اساس تازه ترین تحقیقاتی که در نشریه پزشکی بریتانیا منتشر شده، بهتر است دادن غذای کمکی به شیرخواران از چهار یا پنج ماهگی شروع شود . در حال حاضر توصیه سازمان بهداشت جهانی این است که غذا دادن به نوزاد شیرخوار باید از شش ماهگی شروع شود . اما گروه پژوهشگران از دانشگاه یو سی ال در لندن در تحقیقات خود به این نتیجه رسیده اند که بهتر است غذا دادن به نوزادان از چهار ماهگی شروع شود. بر اساس تحقیقات آنها، دیر غذا داد...
14 مرداد 1394

سالگرد وجودت تو زندگی ما

  به نام خدای بزرگ و مهربون روز دوشنبه 15 تیر ماه از سال 1394 سلام بهتــــــــــــــــــــــــــــــرینم امروز سالگرد روزیه که من فهمیدم یه فرشته کوچولو تو دلم هست  یه سالی که از من یه نسرین دیگه ساخت و طعم شیرین مادر شدن و به من چشوند.. این یه سالی که حاصل عشق چند سالمون رو در آغوش گرفتیم و شیرینی داشتن آتاناز رو  تو تک تک لحظاتش حس کردیم.. سالی که خاطرات نه ماه وجودش توی دلم و 4 ماه و 10روز حضورش تو زندگیمون تا ابد تو ذهنمون حک شد.. یکی یدونه ی ما هم یه سری از اولین هاش رو تو این چند ماه تجربه کرد ... امروز تصمیم گرفتم به بهانه سالگردش اولین های زندگیش رو که از اولین روزه...
13 مرداد 1394

روز تولد مامان نسرین

  به نام خدای بزرگ و مهربون روز دوشنبه 8 تیر ماه از سال 1394 ســـــــــــــــــــــــــــــلام خوشگل دخمـــــــــــــــــــــــــــــــــــــلم 123 روز از همراهی گامهای تو با ضربان قلب من می گذرد نمی دانم تو خواستی که من اهلی شوم یا خودم اما امروز لحظه ای دور از تو رنجم می دهد . امروز تولدم بود و مامان نسرین 23 ساله شد اولین سالی بود که فرشته کوچولومون هم پیشمون بود ولی عزیزکم اصلا نفهمیدم که چطور اومد و چطور گذشت آخه دیروز که واکسنت و زده بودیم رفتیم خونه عزیز جون اینا و خیلی بی حوصله بودی ما هم دیگه حس و حال تولد از سرمون پرید . با اینکه نتونستیم یه جشن ساده دور همی بگیریم ولی همین که هر سه مون در کنار هم...
13 مرداد 1394

واکسن چهار ماهگی

  به نام خدای بزرگ و مهربون روز یکشنبه 7 تیر ماه از سال 1394 سلام تربچه فینقیلی مامان عزیزکــــــــــــــــــــم امروز نوبت دومین واکسنت بود توی چهار ماهگـــــــــــــــــی . با عزیز جون بردیمت مرکز بهداشت و واکسنت و زدیم . با اینکه خیلی درد داشت و اذیت شدی ولی در عوض این واکسن تو رو در برابر خیلی از بیماری ها و عفونت ها محافظت میکنه و باعث میشه تنت سالم بمونه شکر خدا خوب بودی مث دوماهگی اصلا اذیت نکردی البته این بار شب یه کوچولو داغ شدی ولی نذاشتبم تب کنی  فدای دختر شجاع و باهوشم برم که مامان رو اذیت نکرد دختر گلم هر چیزی که جلوی چشمت میگرفتیم سریع چنگ میزدی و داخل دهنت میبردی و میخوردی ت...
13 مرداد 1394

---- چهارمین ماهگرد آتاناز

  به نام خدای بزرگ و مهربون روز جمعه 5 تیر ماه از سال 1394 ســــــلام نفس مـــامــــان تورا دختر خانوم می‌نامند .   مضمونی که جذابیتش نفس‌گیر است…     دنیای دخترانه تو نه با شمع و عروسک معنا پیدا می‌کند    و نه با اشک و افسون    اما تمام این‌ها را هم در برمی‌گیرد…    تو نه ضعیفی و نه ناتوان،   چرا که خداوند تو را بدون خشونت و زورِ بازو می‌پسندد.     اشک ریختن قدرت تو نیست، قدرت روح توست .   چهــــــار ماهگــــــــــیت مبــــــارک خــ...
12 مرداد 1394

اولین تابستون دختر گلم

  به نام خدای بزرگ و مهربون روز دوشنبه 1 تیر ماه از سال 1394 سلامی به گرمی روزهای گرم تابستانی که اینروزها داریم از لحظاتش لذت میبریم و خدامون رو شکر مینیم! یادش به خیر یه زمانی روزانه مینوشتیم و بعد شد هفته نامه و ماهنامه و الان خیلی زور بزنیم میشه فصلنامه! عزیز دلم خیلی وقت نمیکنم بیام خاطراتت و بنویسم ولی هر طور هست یه کوچولو از کارایی که الان میکنی و مینویسم ... اوایل که خیلی ترسو بودیم یک لحظه گریه میکردی هول میشدیم ودست وپامونو گم میکردیم ولی الان خیلی صبور شدیم و به وجود پاک و نازنینت عادت کردیم فرشته کوچولوی شیرینم تو این مدت هزار ماشاالله خیلی تغییر کردی حسابی شیطون شدی الان دیگه باصدای بلن...
12 مرداد 1394

سفر عمه جونا به مشهد

  به نام خدای بزرگ و مهربون روز شنبه 23 خرداد ماه از سال 1394 سلام کنجد کوچولوی من مثل یه گنجشک کوچیک آروم بخواب مهربونـــــم چشمـــــاتو روهم بذار من اینجا بیدار میمونــــــــم کابوس رو زندون میکنم ،خواب بد رو میسوزونـــم حــافظ خواب تو میشـیـــم من و خدای مهربونــــــم چشماتـــــو فردا میبینم خوب بخوابی آسمونــــــم   عزیز مامان امروز بردمت پیش دکترت آقای پورمقدم قد و وزنت و چک کرد نسبت به سنت خیلی کم وزن بودی  آخی عسل مامان خیلی کوچولو موچولو بودی به خاطر همین واست شیر خشک تجویز کرد و از این روز به بعد همراه با شیر خودم بهت شیر خشک هم میدادیم قرار شد که یه ماه ...
12 مرداد 1394